کوهمره کاکایل خوش اندی
یادباد آبادي سرسبز ایل/ مردمان خوب و یكرنگ و اصیل/نان و دوغ و پونه و كشك و كره/ آغل بزغاله و میش و بره/ كاش برميگشت دوباره مشك دوغ/خسته ايم از دوره رنگ و دروغ!
ماجرای قتل ملکعابدی و پیامدهای آن در فارس پسین روز دوشنبه،21 آبان 1341،در«تنگاب»(-تنگ آب)فیروزآباد فارس،قتلی اتفاق افتاد،که سرآغاز هجوم دوباره حکومت پهلوی به ایلات و عشایر جنوب بود.قتل کاملا اتفاقی مهندس«شاهپور ملکعابدی»1،رئیس حوزه اصلاحات ارضی فیروزآباد،مستمسکی مهم برای سرکوب قطعی و دائمی عشایر جنوب به وسیله حاکمان عصر پهلوی دوم گردید.تبلیغات سرسامآور،مستمر و طولانی حاکمان رژیم،تمام صفحات روزنامهها و مجلات و نیز رادیو و تلویزیون را فراگرفت.به نظر میرسد،تمام این تبلیغات،علیه عشایر جنوب و در جهت ایجاد زمینه مساعد برای سرکوب شدید و خشن آنان و نیز تمیهدات مناسب برای خاتمه دادن به زندگی ایلی و عشیرهای و اقتداری سیاسی،اجتماعی و اقتصای آنها بوده است.به گونهای که دکتر«حسین ارسنجانی»وزیر کشاورزی وقت به صراحت اعلام کرد: «به افتضاح چادرنشینی در فارس خاتمه میدهیم.»2این گفته کسی است که ظاهرا از روشنفکران و آزاداندیشان عصر بوده و رهایی رعیت از سلطه مالک و خان را میطلبید.!3 استاندار فارس سپهبد«کریم و رهرام»،در بهمن ماه همین سال اعلان میدارد:«دولت ایران از دو ماه قبل در خاک فارس و شاید هم نقاط کشور کلمه(عشایر)را از مکاتبات خود حذف کرده است؛ما دیگر کسی را به نام(عشایر)نمیشناسیم.در فارس کلیه سازمانهای عشایری ارتش حذف شده و افسرانی که به نام(افسران عشایری)نامیده میشدند از مناطق مختلف احضار شدهاند.»5 حکومت محمد رضا شاه و دولتمردان او،که گویا منتظر چنین واقعهای بودند؛خیلی زود عکسالعمل شدید و عجولانهای نشان دادند.اعلام عزای عمومی و تعطیل عمومی،تغییر سریع استاندار فارس،اعلان حکومت نظامی در فارس،تغییر فرمانده لشکر 10 فارس،اعلام سرکوب پدید نقاطی که نسبت به آن سوءظن پیدا شود و انجام اصلاحات ارضی در سراسر فارس،از جمله اقدامات و عکسالعمل رژیم بود. شاه در مراسم تقسیم املاک در کرمانشاه،اعلام کرد:«مهندس عابدی یک سرباز شهید وطن است و من مقرر کردم که عزای ملی اعلام شود...[و]اطمینان میدهم که خونبهای او را از قاتلین او و محرکین قاتلین او خواهیم گرفت[.]بدین مناسب در این محل اعلام یک دقیقه سکوت میکنم.»6 در همین روز-23 آبان 1341-دولت،اعلامیه زیر را منتشر کرد: هموطنان عزیز چنانکه اطلاع یافتید،مهندس ملکعابدی،رئیس حوزه اصلاحات ارضی منطقه فیروزآباد فارس بر اثر یک توطئه ناجوانمردانه شهید شد.آنچه تا امروز روشن شده است این است که توطئه به دست کسانی انجام گرفته که تاکنون چه مستقیم و چه غیر مستقیم از دسترنج رعیت سابق استفاده کردهاند.منافع این اشخاص در جهت عکس منافع ملی ماست و برای بنده و برده نگهداشتن فرزندان ایران است.البته برای خواهران و برادران عزیز تردیدی نیست که معنی اجرای لایحه اصلاحات ارضی یعنی آزادی قاطبه ملت ایران و بنابراین جوان ناکام،مهندس ملک عابدی،شهید راه آزادی و سرافرازی ملت ایران است.من امروز را حسبالامر شاهانه روز عزای ملی اعلام میدارم و فردا هم به همین مناسبت تعطیل عمومی است.باز هم به کسانی که در راه استقلال ما،آزادی ما و سربلندی ما در دنیای امروز اخلال میکنند چنانکه هفته پیش برود و دولت با نهایت قدرت هرگونه توطئه را در هرکجا پیش بیاید در هم خواهد کوبید.و توطئهکنندگان را به ملت ایران معرفی خواهد کرد و به همین منظور: 1. در شیراز که مرکز توطئه این عمل ناجوانمردانه شده بود،حکومت نظامی اعلان شد تا مرکز هر فسادی را ریشهکن نماید. 2. سپهبد ورهرام به استانداری فارس منصوب گردید. 3. برای دستگیری قاتلیین اقدامات سریع در جریان است. 4. دستور داده شد در هر نقطه سوءظنی در تهیه چنین توطئه برود به شدت سرکوب شود. 5-از امروز در سراسر فارس انجام اصلاحات ارضی اعلام گردید. نخستوزیر-اسد اللّه علم.7؛ پس از این اعلامیه،سخنرانیهای شدید و غلیظ و گفتههای تهدیدآمیز ارسنجانی-وزیر کشاورزی-و نیز استانداری جدید فارس،کریم ورهرام،مدام در روزنامها و مجلات منتشر میشد. تغییرات سیاسی در فارس نخستین تغییر و تحول در مدیریت سیاسی فارس،استاندار آن بود.«غلامرضا فولادوند» استاندار فارس،بلافاصله پس از قتل ملکعابدی،عزل گردید و به جای وی سپهبد کریم ورهرام منصوب شد.ورهرام متولد 1286 و اهل تبریز بود.وی دختر سپهبد«شاهبختی»را در حباله خویش داشت.17 داستان انتصاب و اعزام وی به استانداری فارس،در مجله روشنفکر آمده است:«...به امر شاه،دولت،سپهبد ورهرام را به استانداری فارس انتخاب کرد تا با قدرت و اختیارات تام رهسپار شیراز شده،توطئه را در نطفه خفه کند...سپهبد ورهرام ساعت 5/7 صبح چهارشنبه[23 آبان 1341] در فرودگاه به حضور شاهنشاه رسید...شاهنشاه در چند جمله کوتاه دستورات خود را صادر فرمودند.ورهرام بالافاصله عازم شیراز گردید...اطلاعاتی که به او رسیده بود حکایت از آن داشت که استان فارس دستخوش انقلاب و هرجومرج شده و مالکین عدهای ماجراجو و اخلالگر را برای ایجاد رعب و حشت در دل مردم اجیر کردهاند.این ماجراجویان همه با سلاحهای جنگی و شکاری مسلح هستند و تصمیم دارند که در نقاط دور و نزدیک دست به اغتشاش بزنند!»14 ورهرام با چنین اطلاعاتی وارد شیراز شد.وی دستور داد«تا همه مالکین را احضار کنند. روز پنجشنبه[24 آبان 1341]او در ملاقات با مالکین طوری صحبت کرد که پس از پایان جلسه، همه ماستها را کیسه کردند و به اصطلاح نطفههای توطئه فروکش کرد و خوابید!ورهرام با قیافه اخمآلود و عصبانی به مالکین اخطار کرد:"اگر سروصدا راه بیندازید!اگر دسیسهبازی کنید، اگر بخواهید نقشه بکشید و جنجالی درست کنید،آن وقت لباس نظامی میپوشم،قداره را از رو میبندم و با توپ و تانک آدم میکشم!من ورهرام هستم و امنیت میخواهم[.]نسل کسی که امنیت را به هم بزند از روی زمین برمیدارم."بعد از این جلسه ناگهان سروصداها خوابید و محیط شیراز آرامش نسبی پیدا کرد.»15 روزنامه کیهان،گفتهی اخیر ورهرام را در صفحه اول و به صورت برجسته،به چاپ رساند. «سپهبد ورهرام استاندار فارس امروز[24 آبان 1341]در اجتماع مالکان و طبقات مختلف فارس اظهار داشت:من مخالفان امنیت را زنده نمیگذارم!کاری نکنید که لباس نظامی بپوشم و قداره از رو به بندم و با توپ و تانک آدم بکشم.»16 تغییرات مدیریتی در فارس،به استاندار ختم نشد.در همان اوان پس از واقعه و همزمان با تغییر استاندار فارس،فرمانده لشکر 10 فارس نیز تغیر کرد.فرمانده جدید،تیمسار سرتیپ«عبد العلی اورمزد»در 23 آبان 1341 وارد شیراز شد و از جانب تیمسار سرتیپ «محمود بنی اعتماد»معاون لشکر،مورد استقبال و خوشآمدگویی،قرار گرفت.17 تغییر دیگر در«سازمان اطلاعات و امنیت فارس و بنادر»(-ساواک)صورت گرفت.سرهنگ «مسعود حریری»،از آذر 1341،به جای«محمد علی آرشام»،ریاست ساواک فارس را بر عهده گرفت؛و در این زمینه خدمات شایانی در سرکوب قیام عشایر جنوب انجام داد.20 تبلیغات رسانهای علاوه بر گفتههای تهدیدآمیز رجال رژیم؛حجم تبلیغات روزنامهها و مجلات نیز فوقالعاده سنگین و گیجکننده بود.از همان آغاز واقعه،مطالب مندرج در نشریات،بسیار تحریکآمیز و هدایت شده بود.تقریبا بیش از دو هفته،صفحات اول روزنامههای رسمی کشور-بویژه کیهان و اطلاعات-مختص ماجرای قتل ملکعابدی و پیامدهای آن بود.در همان روز اول،واقعه قتل ملک عابدی را«به تحریک مالکین»نسبت دادند؛و این خود زمینه مناسبی بود برای سرکوب آنان!روزنامه اطلاعات مینویسد:«عدهای افراد مسلح در جاده شیراز- فیروزآباد را کشتند...مرحوم مهندس عابدی با شلیک پانزده گلوله به قتل رسید و مهاجمین از جلو و عقب به او حمله کردند...تعداد مهاجمینی که با تفنگ سر راه جیپ حامل مهندس عابدی را گرفتند پانزده تا بیست نفر بود...رئیس دارایی شیراز و چند نفر دیگر نیز همراه مهندس عابدی بودند اما مهاجمین فقط او را به گلوله بستند.»21 در میان مجلات مشهور،مجله روشنفگر بلافاصله خبرنگار و عکاس به شیراز و فیروزآباد اعزام کرد؛و نخستین گزارش مفصل حادثه را،در اول آذرماه 1341،تحت عنوان«مرگ فئودالیسم» انتشار داد.در این گزارش،به زعم خویش«برای اولین بار خبرنگار اعزامی[آنان]اسرار قتل مهندس ملکعابدی را فاش میکند»23 مطالب مندرج در این مجله،مؤید زمینهسازی و تمهیدات مناسب،برای سرکوب ایلات و عشایر است.اوج تبلیغات مخرب رژیم علیه مالکان و روحانیون به عنوان مخالفان اصلاحات ارضی صورت میگرفت.در مطالب مجله روشنفکر،به هماهنگی و همدستی«روحانینماها»و مالکین اشاره صریح شده است.خبرنگار روشنفکر مینویسد: درست هفده ساعت پس از حادثه قتل مهندس ملکعابدی من وارد شیراز شدم.شیراز حالت هیجانزده و تبآلودی داشت!همه جا صحبت از توطئه آدمکشان نقابدار و چگونگی دخالت مالکین در این امر بود...اخبار مربوط به جلسات مخفیانه و پیدرپی مالکین و توطئهگران به این هیجان و اضطراب بیشتر دامن میزد...مضمون این شایعات همه یکی بود و حکایت از آن داشت که قتل مهندس ملکعابدی سرآغاز یک سلسله آدمکشیها و ترورهایی است که به زودی اتفا خواهد افتاد!در جلوی مسجد وکیل من از زبان مرد ریشویی که برای چند تن از اطرافیانش حرف میزد شنیدم:امروز آقا چند تا میهمان کلهگنده داشت. خیلی حرفها زدند و خیلی تصمیمات گرفتند.تق این تصمیمات همین یکی دو روز درمیآید و شما خواهید دید که چه جویی از خون راه بیفتد!یکی از میهمانان به آقا میگفت:اگر شده همه داراییم را بدهم،میدهم اما یک مأمور اصلاحات ارضی را زنده نمیگذارم!..»24 ماجرای نامه ناصر خان قشقایی ناصرخان قشقایی،که در سال 1333 به دستور شاه ایران را ترک و در امریکا ساکن شده بود. در 19 آبانماه 1341 نامهای به شرح زیر برای روزنامههای اطلاعات و کیهان فرستاد: ...خواهشمند است مقرر فرمایند شرح زیر را برای روشن شدن اذهان عمومی در آن جریده درج فرمایند[که]موجب کمال تشکر است. از آنجا که هرکس مسئول اعمال و افعال و اقوال خویش میباشد خواستم بدین وسیله به اطلاع عموم برسانم که این جانب هیچگونه مسئولیتی درباره افعال و اعمال و اقوال کسان و خویشان و ایل و قبیله خود اعم از برادر و فرزند و دیگر بستگانم ندارم و در قبال ملت ایران و کشور عزیزم،به شخصه مسئول اعمال خود خواهم بود.35 این نامه برخی از مجلات و روزنامهها و نیز حسن ارسجانی را بر آن داشت تا واقعه قتل ملک عابدی را به تحریکات وی منسوب نمایند.وزیر کشاورزی-حسن ارسجانی-عنوان کرد: «نامه ناصر قشقایی دلیل توطئه قبلی است.»36 ارسجانی البته بر خلاف تحلیل خود از نامه ناصر قشقایی،میگوید:«چند روز پیش خسرو قشقایی نماینده خود و خواهرش را نزد من فرستاده بود که ظاهرا اقدام به تهیه اظهارنامه اصلاحات ارضی کند.»37 به احتمال زیاد،در نتیجه گفته ارسجانی بود که در مجله روشنفکر،راجع به قتل ملک عابدی نوشته شد:«این توطئه که از چندی پیش در فارس تکوین شده بود،با نامه ناصر قشقایی که از ژنو فرستاده بود فاش گردید.»38 بنا به تحلیل روزنامه اطلاعات از«نامه قشقایی»خسرو قشقایی محرک و بدخواه اصلی است و دیگر برادران ناصر قشقایی و خود وی از اینگونه اعمال خلافکارانه مبرا هستند. اشارهای که آقای محمد ناصر قشقایی به برادر خود نموده مسلما نظر او متوجه اعمال و رفتار خسرو قشقایی است که اکنون در آلمان به سر میبرد و از هرگونه تحریک و اعمال خلاف مصلحت ملک و ملت فروگذار نمیکند و آنچه دیگر برادران میکشند از رویه نامطلوب و کارهای زشت و تحریکات ناجوانمردانه او است...خوانندگان گرامی استحضار دارند که در حال حاضر که یکی از برادران قشقایی آقای محمد حسین قشقایی در تهران اقامت دارد...هرگز وارد معرکه و ماجراهایی[اینچنین]نمیباشد.39 در روزنامه آتش به همدستی حسینقلی خان رستم و خسرو خان قشقایی اشاره شده که جهت«جلوگیری از اجرای اصلاحات ارضی اصلاحات ارضی در فیروزآباد و ممسنی و قشقایی»و مبارزه با آن؛«خسرو خان حواله کرده است که در حدود سیصد هزار تومان از عواید او را حسینقلی خان رستم صرف»این کار نماید.40 اما،در واقع تمام این مطالب«ژورنالیستی»و همچنین گفته ارسجانی وزیر کشاورزی نادرست و بدون سند و مدرک بود.حتی بعدها نیز به رغم تمام تحقیقات انجام گرفته از جانب دستگاههای مختلف رژیم-اعم از ساواک،ارتش،ژاندارمری،استانداری،شهربانی و ...-هیچ سند و مدرکی در این باب ارایه نشد.و البته در خصوص ماجرای نامه ناصر خان قشقایی،جز چند مطلب ژورنالیستی فوق و سخن ارسجانی،هیچکدام از منابع رسمی و غیررسمی رژیم مطلبی ارایه و اظهار ننمودند.به علاوه«محمد حسین خان قشقایی»برادر ناصر خان،که در دادگاه«سران عشایر فارس»به«دو سال حبس تأدیبی»محکوم گردید،تنها اتهامش رفتن به خانه«امیر بهمن صمصام بختیاری»در معیت«فتح اللّه خان حیات داودی» و تقاضای خودرو برای حرکت عبداللّه خان ضرغامپور و ناصرخان طاهری به بویراحمد بوده است. خود وی نیز در خاطراتش به همین موضوع اشاره میکند: یک روز در خیابان اسلامبول[تهران]به کافه نادری میرفتم که به فتح اللّه خان حیات داودی برخورد کردم.گفتم:کجا میروی؟گفت که من به کافه نادری میروم[.]به طرف کافه راه افتادیم.در میان راه در خیابان اسلامبول که از جلو خانه مرتضی قلی خان بختیاری میگذشتیم.فتح اللّه خان پرسید:از این آقایان چه خبر داری؟گفتم:گاهی پسرانش به اینجا میآیند.از دربان خانه پرسیدم که کدام یک از خوانین هستند؟گفت:بهمن خان پسر مرتضی قلی خان اینجاست.من به حیات داودی گفتم:حالا که بهمن خان اینجا هستند،بد نیست بالا برویم و در همینجا چای بخوریم.رفتیم پیش بهمن خان و در ضمن صحبتهایمان موضوع آمدن بویراحمدیها را به تهران برای او تعریف کردیم و گفتیم که حالا زمستان شده و برف آمده و وضع مالی آنها مناسب نیست.حتی اگر به اصفهان بروند،چون اتوبوس به منطقه آنها نمیرود،آنها پولی ندارند که بتوانند یک ماشین کرایه کنند و به فلارد بروند.بهمن خان گفت که من در اصفهان یک اتومبیل دارم و پیشکارم هم آنجاست.من کارتی به شما میدهم که به آنها بدهید که آنها را در اصفهان به پیشکارم بدهند با رانندهام آنها را ببرد و به مقصد برساند.ما هم به همین ترتیب عمل کردیم و رؤسای بویراحمد توانستند در زمستان خودشان را به خانوادههایشان برسانند و به زندگیشان برسند.[41] وی اضافه مینماید که پس از دستگیری و بازداشت در زندان قزل قلعه«در بازجویی از من فقط درباره بویراحمدیها سئوال میکردند و موضوع دیگری را مطرح نمیکردند.»[42] اندکی بعد،وی را آزاد میکنند و او هم بدون مانعی به خارج از کشور میرود.پس از بازگشت به ایران،مجددا دستگیر میگردد و مورد بازجویی قرار میگیرد.«باز هم بازجوییها درباره بویراحمدیها بود.»و هیچ موضوع دیگری در میان نبود.بنابراین،هیچ سئوال و حساسیتی بر سر قتل ملک عابدی و نامه ناصرخان قشقایی نشان داده نشده است. علاوه بر این،به نظر نمیرسد برادران قشقایی-ناصر،خسرو،محمد حسین و ملک منصور -پس از سقوط دولت دکتر مصدق و قدرتیابی مطلق شاه،اقدامات حادی علیه رژیم پهلوی انجام داده باشند.مدارک و اسناد موجود نیز مؤید این نظر است.حتی ارتشبد فرودست،به صراحت بیان میکند:«...پس از 28 مرداد 32 خیال محمد رضا[پهلوی]از تحریکات برادران قشقایی راحت بود و تا انقلاب مزاحمتی از ناحیه آنها دیده نشد.»[43] همو،در خاطرات خویش،از کمکهای مالی محمد رضا شاه به خسرو خان قشقایی و برادرش محمد حسین صولت قشقایی،اشاراتی صریح دارد.[44]وی میگوید: خسرو قشقایی در آلمان غربی زندگی میکرد و چون تحریکاتی علیه محمد رضا مینمود، دستور داد که ساواک ماهیانه ده هزار تومان برای او حواله کند تا آرام شود.تصور میکنم. این مبلغ تا بیست هزار تومان در ماه نیز افزایش یافت.یکی از برادران او در ایران بود و اکثرا وی را در منزل جم میدیدم...وی از وضع مالی مالی خود شکوه میکرد و میگفت که زندگی معمولی خود را نیز نمیتواند اداره کند،لذا از محمد رضا کرارا برای او کمک مالی گرفتم و از من سپاسگزار بود.(45) ایرج کشکولی،موضوع مقرری خسرو خان قشقایی را اینگونه نقل میکند: ...تمام املاک خسرو خان اصلا مشمول اصلاحات ارضی نشد و همه را مصادره کردند.باغ ارم شیراز را نیز ضبط کردند.مادر خسرو خان یک مقرری تعیین کرد...یعنی ماهانه مبلغی برای مادر خسرو خان در نظر گرفته بودند.همین بعدها باعث رواج این شایعه شد که خسرو خان از سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک)پول میگرفته است.[46] چگونگی قتل ملک عابدی عصر روز 21 آبان 1341،چند نفر سارق مسلح،جاده فیروزآباد-شیراز را در تنگاب بسته دست به سرقت از خودروها و سرنشینان آن میزنند.ظاهرا چهار،پنج خودرو را متوقف کرده بودند،که اتومبیل جیپ حامل ملک عابدی و چهار سرنشین دیگر نیز سر میرسد.احتمالا سارقین مسلح برای اینکه از همان آغاز،سرنشینان خودرو را بترسانند،چند تیر فشنگ در نزدیکیهای اتومبیل شلیک مینمایند. در میان پنج سرنشین خودروی جیپ،ملک عابدی دست به اسلحه برده از اتومبیل پیاده میشود و ظاهرا چند تیر شلیک مینماید.در همین حین سارقین چند تیر پیاپی-از تفنگ پنج تیر پران-به طرف او شلیک مینمایند؛که منجر به زخمی شدن ملک عابدی و سرانجام مرگ او میگردد. روایت شفاهی برخی از قشقاییها،این است که در تنیجه شلیک ملک عابدی،یکی از راهزنان زخمی میگردد.بنابراین برادر وی ملک عابدی را هدف قرار میدهد. منابع اخیر محلی-قشقایی-اینگونه روایت کردهاند: ...مهندس عابدی همراه مهندس همت و حیدری...در ناحیه مشاهده میکنند جاده بسته شده و در حدود ده،دوازده اتومبیل متوقف شده است.مهندس عابدی از جیپ پیاده میشود تا ببیند علت توقف اتومبیلها چیست و متوجه میشود دو،سه نفر راهزن جاده را بستهاند.مهندس عابدی تفنگی با خود در اتومبیل داشت و وقتی وضع را چنین میبیند تفنگ را برداشته به سوی راهزنها شلیک[مینماید]و دو نفر را زخمی میکند ولی تیرها کاری نمیشود.یکی از راهزنان وقتی وضع را چنین میبیند تفنگ را به سوی مهندس عابدی نشانه رفته،میگوید:بچه ننه تیر را اینطور میزنند.و با یک گلوله مهندس عابدی را به قتل میرساند.56 «عوض اللّه صفری کشکولی»در کتاب تولدی در آتش مینویسد:«مهندس عابدی به خیال اینکه سارقین مسلح در راهش کمین کردهاند،دست به ماشه شد و تیر بیهدف شلیک کرد.ناگهان فریادی از بادام زارها برخاست...بهادر را کشتند.حسین قرهیالرلو هم که در ارتفاع مشرف بر جاده در انتظار همراهانش نشسته بود،این جمله را شنید و باور کرد کرد که برادرش بهار کشته شده است.بیدرنگ ماشین را به گلوله بست.ماشین از جاده منحرف شد و در چالههای کنار جاده توقف کرد...حسین قره یارلو و همراهانش بیآنکه بدانند چه دسته گلی به آب دادهاند، شب هنگام به بلندای کوه میمند رسیدند.سرنیزه،قمقمه آب،رادیه،قطار فشنگ و تفنگ پنج تیر پران مهندس عابدی را با خود آورده بودند...57 یکی از راهزنان مسلح تنگاب،به نام«محمد نوروز»،که اسلحه ملک عابدی را به دست آورده بود آنرا به شخصی در ده بیضا فروخت.این اسلحه،ضمن خلع سلاح به دست نظامیان افتاد و آنها هم محمد نوروز را دستگیر و به اعتراف واداشتند.او«گفت گرسنه بودیم ،]جاده را بستیم[.11 }اتومبیل را متوقف کردیم مهندس عابدی در اتومبیل آخری سوار بود. پیاده شد و به ما تیر اندازی کرد که رفقای ما زخمی شدند و ما هم او را کشتیم.»58 اما روایتی که منابع رسمی وقت-نظیر مجله روشنفکر-به نقل از راننده جیپ،سید احمد اصنافی منتشر نمودند،اینگونه بود: پیش از ظهر روز دوشنبه[21 آبان 1341]مهندس عابدی تصمیم گرفت که برای تهیه آمار از دهقانان«مراد تپه»به آنجا برود...ولی اظهار علاقه رئیس دارایی فیروز آباد[آقای رضاییان]که میخواست همراه ما بیاید مهندس را وادار ساخت تا ساعت حرکت را به تأخیر انداخته و به بعد از ظهر موکول نماید...ساعت دو و ربع بود که رئیس دارایی آمد. علاوه بر مهندس عابدی و رئیس دارایی،دو تن مأموران[از]مأمورین اصلاحات ارضی یعنی آقایان مهندس سیاوش همت و عباس حیدری،مروج کشاورزی فیروزآباد نیز همراه ما بودند.کار مهندس در«مراد تپه»زیاد طول نکشید و ساعت چهار و نیم ما مجددا به طرف فیروزآباد برگشتیم.مهندس همت و حیدری عقب ماشین و مهندس عابدی و رئیس دارایی جلو و بغل دست من نشسته بودند... وقتی من از خم گردونه[ای]گذشتم،ناگهان پنج،شش اتومبیل باری وانت و جیپ توجهم را جلب کرد...مهندس با چشمش به اتومبیلها افتاد به من گفت:سید مثل اینکه کارت در آمد! دو،سه تا ماشین پنچر کردهاند!...هنوز یک دقیقه از این گفتگو نگذشته بود که ناگهان صدای شلیک یک گلوله بلند شد و متعاقب آن گلوله دوم و سوم صفیر زنان از بغل گوش من رد شد! با دستپاچگی ترمز کردم.در همین موقع گلولهای از بغل دستم گذشت و قسمت چپ شیشه جلو را سوراخ کرد.حیدری فریاد کشید:آقای مهندس دستم به دامنت که دارند ما را میکشند! مهندس بیآنکه مضطرب شود گفت:بچهها سروصدا نکنید،یک مشت دزد سرگردنه هستند که دنبال پول میگردند،هرچه دارید بدهیم و خلاص شویم.بگذارید من الآن کارها را درست میکنم.این حرف را زد و پایین روی زمین نگذاشته بود که صدای شلیک گلوله برخاست و متعاقب آن مهندس از رو به زمین افتاد...59 خبرنگار مجله،به نقل از سیاوش همت،فرزند سرلشکر سیف اللّه همت مینویسد: آنها باید دوازده نفر بوده باشند[.]هر دوازده تا صورتشان را با پارچه پوشانده بودند تا شناخته نشوند،اما در موقعی که دو تا از آنها ناگهان نقابشان افتاد[یکی جوان بود و] ترکی حرف میزد و ظاهرش نشان میداد که از طایفه«نمدی»هاست.دیگری که در حدود چهل سال از عمرش میگذشت قیافه سوخته و تیرهای داشت و هم او بود که مهندس عابدی را از پشت هدف گلوله قرار داد...به نظر من این توطئه با نقشه و برنامه کار و حرکت او به دهات اطلاع پیدا کنند و حتما آن روز...جاسوسها از موضوع مطلع شده و به تفنگچیها دستور میدهند که در ساعت معین تنگه را محاصره و عمل شیطانی خود را به انجام رسانند.تا به حال هیچ سابقه نداشته که دزدها در«تنگه آب»راه را بر مسافرین ببندند.این اولین باری است که«تنگه آب»محل هجوم عدهای واقع میشود و این خود دلیل آن است که مهاجمین به هیچوجه قصد سرقت و چپاول نداشتهاند،بلکه هدفشان کشتن رئیس اصلاحات ارضی منطقه فیروزآباد بوده است.60 بازار گرم بازداشت و شکنجه به دنبال قتل ملک عابدی،بازار بازداشت و شکنجه وحشیانه بیگناهان عشایر قشقایی و سرخی،به وسیله مجریان اوامر شاهنشاه و دولتمردان او،گرم شد.چنان که در اعلامیه دولت آمده بود؛«دستور داده شد[ه بود]در هر نقطه سوءظنی در تهیه چنین توطئه برود به شدت سرکوبی شود.» بنابراین،مأمورین و مجریان اوامر شاهنشاه،نسبت به تمام مناطق عشایری فیروز آباد، کوهمره سرخی و غیره،«سوءظن»داشتند و به جد در پی دستگیری و بازداشت عشایر بیچاره بودند.اکنون در جنگ زرگری«ملک»و«مالک»،تهی دستان عام عرضه همه گونه فشار و جور و استخفاف و شکنجه و داغ و درفش شدند.به رغم آنکه روزنامههای رسمی،مدام از دستگیری و اقرار متهمان قتل ملک عابدی خبر میدادند؛اما روز به روز بر تعداد دستگیر شدگان و معترفان افزوده میگشت.مشخص بود،مأمورین دولت،هیچ نشانی از قاتلان اصلی به دست نیاورده به دروغ و ظالمانه،بیگناهان بسیاری را در سیاهچال جور و جفا به بند کشیدهاند.این روند ستمگرانه تا مدتها ادامه یافت و بسیاری از بیگناهان،شکنجههای وحشیانه دیدند.مروری بر مطالب روزنامههای وقت،مؤید گفتههای فوق است.این مطالب،در صفحات اول اغلب روزنامهها و با تیتر و سوتیتر درشت نگاشته شده است: 23 آبان 1341:«عدهای افراد مسلح در جاده شیراز-فیروزآباد به تحریک مالکین، رئیس اصلاحات ارضی فیروزآباد را کشتند.»61 24 آبان 41:«ارتش و ژاندارمری جستجوی قاتلین مهندس ملک عابدی را از راه زمین و هوا آغاز کردند.»62 26 آبان 41:«استاندار فارس گفت:قاتلین مهندس عابدی شناخته شدند.»63 26 آبان 41:«هشت نفر به اتهام توطئه در فارس دستگیر شدند.»64 27 آبان 41:«به دستور سپهبد مالک دستگاه کشف دروغ به فیروزآباد برده میشود.»65 28 آبان 41:«دیشب قاتلین اصلی در کوهها دستگیر شدند.محاکمه صحرایی قاتلین به زودی در فیروزآباد آغاز میشود.»66 29 آبان 41:«سردسته قاتلین هنوز در کوهستان متواری است.هواپیماهای اکتشافی ژاندارمری در جستجوی اسفندیار(سردسته قاتلین)است.»67 30 آبان 41:«اسفندیار،سردسته قاتلین مهندس عابدی دستگیر شد.حیدر کاظمی کدخدای ایل نمدی نیز دستگیر شد.»68 1 آذر41:«دوازده نفر از افراد ایل چگنی[چگینی]دستگیر شدند.»69 1 آذر 41:«کلانتران ایل قشقایی احضار شدند...اسلحه مهندس ملک عابدی در خانه یکی از متهمین کشف شد.»70 5 آذر 41:«پس از تحقیقات مفصل:دسگیرشدگان فیروزآباد اعتراف کردند...آخر وقت امروز خبرنگار ما از فیروزآباد اطلاع داد:قاتلین مهندس عابدی شناخته شدند.»71 5 آذر 41:«در فارس هفت نفر از بازداشت شدگان جزء قاتلین هستند.»72 6 آذر 41:«اولین کسی به مهندس عابدی تیر اندازی کرد بازداشت شد.»73 7 آذر 41:«به جزء یک یا دو نفر:همه قاتلین مهندس عابدی شناخته شد[ند].»74 7 آذر 41:«گزارش تلفنی خبرگان کیهان از فیروزآباد:متهمین قتل مهندس عابدی اعتراف نمیکنند...عباسقلی[مرادی،یکی از دستگیرشدگان]میگوید:هم قیامت هست و هم خدا»75 8 آذر 41:«برای دستگیری آخرین متهم واقعه فیروزآباد اکیپ تازهای از طرف ژاندارمری به کوهستانها اعزام شد»77 12 آذر 41:«کلانتران قشقایی در فیروزآباد بازداشت و یا تبعید هستند.»78 پس از این تبلیغات داغ بیست روزه،ظاهرا آبها از آسیاب افتاد؛چرا که روزنامههای رسمی و مقامات مسئول،هیچکدام نتیچه دستگیری اینهمه متهم به قتل ملک عابدی را اعلان ننمودند. به نظر میرسد،آن همه شکنجه و داغ و درفش،فرجام درستی نصیب دولتیان نکرد.به همین دلیل،هیچکس به عنوان قاتل شناخته نشد و اعدام نگردید. مع هذا،در این ایام رنج و عذاب،جمعی از مردان و زنان ایل قشقایی،سختترین و دردناکترین روزهای زندگی خویش را از سر گذراندند. «منوچهر قشقایی»در خاطرات خود از شکنجهگاه فیروزآباد،میگوید: همراه من چهارده نفر از اطرافیانم را هم گرفته بودند که در این سه شب آنها را در مقابل چشم من شکنجه میدادند...یکی از دستگیرشدگان،امیر حسین نیرومند بود که همه ناخنهایش را در آورده بودند و برای آن که صدای فریاد او به گوش اهالی نرسد صدای موتور برق را زیاد میکردند!79 بنا به نوشته عوض اللّه صفری کشکولی،«ابراهیم خان نمدی را پانزده روز تمام آن قدر شکنجه کردند که پیرمرد بیچاره پوست کبودی بر استخوانهایش باقی ماند.بینی قربانعلی شولی را سیخ داغ کردند تا اعتراف کند که قاتل ملک عابدی است.منوچهر خان قشقایی را آن قدر شکنجه کردند که مدتها آثار شکنجه و بند و زنجیر در بدنش به وضوح آشکار بود. دندانهای سرهنگ(نام فرد) گله زن را شکستند تا قتل ملک عابدی را اعتراف کند.تیره موسالو از طایفه شش بلوکی که با حال و وضع رقت بار از قطح سالی در حال کوچ از کنار دهبرم(غرب فیروزآباد)عبور میکردند به اتهام قتل ملک عابدی توسط مأموران به رگبار بسته شدند...»80 مادر منوچهر قشقایی،که پسرش به اتهام قتل ملک عابدی بازداشت شده بود،به یاد میآورد که: ...سرهنگ(نوکر منوچهر)را هم آن قدر شکنجه کردند که میگفت بله مهندس عابدی را من کشتم.ناصر الدین شاه را هم من کشتم[.]اصلا هرکس را که بگویید من کشتم.غیر از او سیزده،چهارده نفر[دیگر]هم اعترف کردند که به اتفاق منوچهر[قشقایی]مهندس عابدی را کشته و اموالش را بردهاند و نزد آنهاست و وقتی میخواستند که آن اموال را پس بدهند،نمیتوانستند جواب بدهند چون در حقیقت چیزی نزد آنها نبود.81
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: نگاهی به قیام عشایر کوهمره سرخی و قشقایی در فارس